ا    این دو شعر را بشنوید      گوش به زنگ        عشق های جریمه

     محمد حسین بهرامیان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

می ترسم از صدا که صدا عاشقت بشود

این سوت کوچه گرد رها عاشقت بشود

 

گفتم به باد بگویم تو را ...نه...ترسیدم

این گرد باد  سر به هوا عاشقت بشود

 

پوشیده ای سفید،کجا سبز من؟ نکند

نار و ترنج باغ صفا عاشقت بشود

 

بگذار دل به دل غنچه ها ولی نگذار

پروانه های خانه ما عاشقت بشود

 

حالا تو گوش کن به غمم شهربانو تا

در قصه هام شاه و گدا عاشقت بشود

 

بالا نگاه نکن آفتاب لایق نیست

می تراينم آن بلند بلا عاشقت بشود

 

مال منی تو،چنان مال من که می ترسم

حتی خدا نکرده خدا عاشقت بشود

 

خورشید قصه ی مادر بزرگ یادت هست؟

خورشیدمی تو ،ماه چرا عاشقت بشود

 

وقتی نشسته اینهمه خاکی به پای غمت

باز این گدای بی سر و پا عاشقت بشود؟

 

عمری است گوش به زنگم، چرا؟...که نگذارم

حتی درنگ ثانیه ها عاشقت بشود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اين شعر اوست،خود او،بعمد نا موزون

تا تو ،توي مخاطب او عاشقش نشوي

 

 

         عشق های جریمه

 

 

 

 

   

 

 

 

 

 

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود

 

گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است

اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود

 

می دویدم و میان کوچه جار می زدم

های های گریه بود و اشک و درد و آه بود

 

گاه گریه می شدیم  گاه خنده مثل شوق

این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

 

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سیب

سیب بی گمان در آن میانه بی گناه بود

 

هر کجای شب که مثل سایه پرسه می زدیم

ردی از عبورسرد آفتاب و ماه بود

 

آفتاب من تویی و ماه من بگو چرا

با حضور آفتاب روز من سیاه بود

 

اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب

بر غریبی من و تو بهترین گواه بود

 

زیر چتر سایه ی تو خیس گریه می شوم

مثل آن زمان که دل هنوز سربراه بود

 

هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم

مانده ام کجا ، کجای کار اشتباه بود

 

 

 

 

 

                                                                  گوش به زنگ

 

 

 

   نظرات شما 

 

HOME    1    2    3    4    5    6    7    8    9    NEXT